سلام مهربونام:
باز هم برگشته ، با خنده های گیج کننده که تموم شدنی نیست ،
مثل اولین لبخندی که به من زد.فریبنده .اغوا کننده ...به همون زیبایی
شکوفه های سفید روی درخت ، سالهااز اون روز که اولین لبخندشو دیدم میگذره و باز همون لبخند ، همون عطر ، همون موسیقی که شبها رو برام قابل تحمل میکنه ،
بیشتر از اینکه دوستش داشته باشم ، بهش احترام قائلم ، چون با اومدنش افسردگی و آسمون گرفته رو میبره و خلوص و پاکی میاره ، همون چیزی که من بهش محتاجم.
اومد مثل اون مهمونهای دوست داشتنیی که وقتی دعوتشون میکنی غریبگی نمیکنن و زودتر از همه از راه میرسن.
میدونم اونقدر غرق در نئشگی حضورش میشم که وقت رفتنش میرسه و باز باید یه سال دیگه دووم بیارم .
با اومدنش مست میشم، شاد و سبکسر و نا آرام ... آره ما با هم اومدیم ،
یعنی اون از اول بود و یه سال من با اون اومدم ، اون باز هم قراره بیاد و بره و من...
شاید به همین خاطره که اینقدر با روح من هماهنگی داره ، هنوز هم فکر میکنم که قراره بهترین چیزای این دنیا رو با خودش برام بیاره .
حالا من توش گم شدم ، مثل گم شدن توی ...مثل گم شدن توی...
بعضی موقع ها سرگیجه چه میچسبه وقتی چشمتو باز کنی و ببینی افتادی زیر یه درخت گیلاس ، پراز شکوفه های سفید ، یا تو یه خرمن گل زرد ...
سالی که با یه مسافرت عالی شروع شه ، سال خوبی میشه ؟
هوای تهران که زمستونی بود و من از توی!! شومینه تکون نمیخوردم و تا لحظه های اخر میگفتم نریم سفر.
اما بعد کلی سرزنش شنیدم و بلند شدم و وسایلمو جمع و جور کردم.
خلاصه دو روز مونده به عید با عمه وشوهر عمه چرتو پرت گو وداداشی با خانوم عسلیش
که همش می گفت عسلم منم به روم نمی آوردم ازحرسم.
باخواهر خانومش بااون پسرای دعوایش که یه شب سر بی دعوا نخوابیدن بر عکس خواهر مظلوم تو جالشون افتاده داشت یادم می رفت با شوهر گردن کلفت پولدارش خوب پول مفت دیگه باید یه همچی پسری داشته باشه باعمه وشوهر عمه جونی نازگل دختر گلش
پریوش نازم آهان راستی مامانی وبابایی داشت یادم میرفت رفتیم رود هن وشمال ومشهد اینجوری مسافرتمون شروع شدبا چهارتا ماشین هزار تا بارو بندیل راهی فیروزکوه شدیم.
۱شب تو رود هن تو ویلامون گذروندیم
سال تحویل تو ویلای نور شمال بودیم . هشت روز شمال و باهوای بارونی تحمل کردیم.
دریاشو با دنیا عوض نکردم چه کیفی داد آرامش صبحش طلوع دل انگیزش جنگل نورش وای خدا جونم شمالو می خوام ...
پنج روز مشهدو با هوای ملایمش نه سرد نه گرم ولی خوب ۲روز برف اومده بود قبل اومدن ما به اونجا پشت سر گذاشتیم سیزده بدرو تو پارک کوه سنگی مشهد گذروندیم چقد شلوغ بود جاتون جالی بود سبزه هم گره زدم به آرزوی ........... می گن نگی بهتر ریا میشه بگذریم
راستی خیام نیشابور بازار رضا ؛ زیست خاور مجهزش ؛خیابونای دانشگاهش که گشتیم
جنگلای طرق خیابون احمد آبادش ( محل زندگی عمو)
عموی نازم که امسال با خانومش رفتن اصفهان وغیره ........
از حالو هوای بهشتی حرم هر چی براتون بگم کم همتونم دعا کردم.
چایخونه سنتی بی نظیرش تو احمد آباد که بزن و بکوبی داشت ، تماشایی ..
و من واقعآمست شدم اونجا .برای اولین بار علیرغم اخم و تخم بابام قلیون کشیدم و خیلی خوشم اومد.
با چند تا آلمانی هم که اومدن دور میز ما نشستن کلی حرف زدیم و از همه چی و همه جا گفتیم و نظرم عوض شد راجع به آلمانی ها و بگم که بر خلاف آمریکایی ها که خیلی مغرورن ،آلمانی هایی که من دیدم خیلی مهربون و خونگرم بودن چه اون دختری که بارها با ماعکس گرفت ،چه خانومی که پسرش نیویورک بود و به من میگفت بیا بریم نیویورک با پسر من عروسی کن و چه پیتر که نزدیک هفتاد سال داشت ولی کاپشن منو گرفت بپوشم (بر خلاف همه مردهای ایرونی که باید براشون کت و کاپشن بگیری!)
و بربی و هایدی ،کارولینا و کریستوفر و...که دعوتمون کردن بریم کلن.در ضمن همشون متعجب بودن که انگلیسی رو تو کدوم کشور اینقدر عمه خانم عالی یاد گرفته!در ضمن مترجمشون هم خیلی پسر خوبی بود و برامون قلیون و چای هل گرفت هتل ۳ستاره مهتابم اقامت داشتیم
اینم از سفر من که خیلی باایمیلاتون ازم پرسیدین کجا ها بودم راستی روز چهارده ساعت 2شب رسیدیم تهران روز 15 فروردین کفشو لباس کردم راهی کارو کسبم شدم با کلی سوغاتی چقدر قشنگ بود که دوستام به انتظار اومدن من بودن از همشون تشکر می کنم وهمه شماها...
فعلا خدا نگهدارتون
قسم به عشق و آنکه عشق آفرید قسم به عشق که
داستان دلم با عشق حدیث شیشه و سنگ است بگو ...
میدونستی با قلبم چیکار کردی
ای کاش میفهمیدی چطوری غرورم رو شکستی
ای کاش میدونستی به چه آدمی چه حرفی رو زدی
ای کاش می فهمیدی هر کاری ممکنه با عشق باشه
ای کاش میدونستی
ای کاش میفهمیدی اون دوستت دارم فقط یه واژه نیست
ای کاش میدونستی دوستت دارم فقط یه واژه نیست
وقتی پاهام از خستگی و ناراحتی رو زمین کشیده میشد
وقتی ساعتها پیاده راه رفتن می خواست من رو آروم کنه
کاش تو اونجا بودی
ای کاش بودی و میدیدی اشک یه مرد چطوری سرازیر میشد
کاش بودی و میخندیدی
میخندیدی به اینکه تونستی اشک یه مرد رو در بیاری
ای کاش
ای کاش میمردم و اون روزی رو نمیدیدم
روزی که تو بخوای غرورمن رو بشکنی
چرا منو کشتی؟
آیینه شد در مقابل چشمت،صداقتم
اما تو مثل سنگ ،نکردی رعایتم
با اینکه چشم بسته دویدم به نام تو
چشم از تو برنداشته یک لحظه ،عادتم
حالا که هیچ!دغدغه ام آسمان که بود
ای اولین پرنده،نکردی حمایتم
…من مطمئن شدم که تو-بی سایه-رفته ای
تا تکیه داد این همه باران،به طاقتم
من با توام که تازه ترین قصه ی منی
با من بمان که تازه بماند حکایتم
سلام
بسیارعالی بود... خیلی لذت بردم...
دل در گرو عشق توبستیم خدا می داند
درهمان عهد که بستیم نشستیم خدامی داند....
اگه گمت نکنم بازم مزاحم می شم
نازنینم بادرود فراوان..نوشته هات خیلی دلنشین است درست از خودخود دل میاد و خوب بدل من مینشینه..خوشحالم که سفربی خطری را پشت سر نهادی..امید وارم سال پیش رو سال تحرک و پویائی و آزادی وسربلندی باشه..همیشه تندرست و پیشگام و خوش دل باشی...بدرود
به نام آدولف هیتلر....
با عرض سلام خدمت شما دوست عزیز خیلی عالی بود همین راستی سال نو هم مبارک
ذوست عزیز لطفا یک سری به اینجا هم بزن http://www.iranejavid3.web1000.com/regim.htm
با تشکر راستی نظرتونم بدین ممنونم
درختی به مردی گفت :« ریشه های من ژرف در خاک سرخ فرو رفته اند و میوه به تو میدهم »
و مرد به درخت گفت :« ما چقدر به هم شبیه ایم . ریشه های من هم ژرف در خاک سرخ فرو رفته اند . وخاک سرخ به تو این قدرت را می دهد که میوه ات را به من ببخشی ؛ و خاک سرخ به من می آموزد که با قدر شناسی ؛ هدیه ات را بپذیرم.»
و این هدیه چیزی جز دوستی نیست ...
سلام
جالبی
اگه مایل به تبادل لینک هستین بگین
موفق
بای
برایت زیباترین خاطره ها رو آرزومندم
سلام عزیز وبلاک جالبی داریند موفق و بهروز باشیند
سلام. به به ! کاش منهم میبردی نازنین جان!
بهر حال قدم به خیر و خوشحالم که سفر خوبی داشتید. در ضمن از حضور مهربون و صمیمیت هم مثل همیشه ممنونم. شعر اخرتون فوق العاده بود. باز هم از این همه صفا و محبتت سپاسگزارم پرنده مهربون! منتظر حضور همیشه سبزت تو آسمون همنفسم...
پاینده باشید و در پناه حضرت دوست
سلام نازنین جونم خوبی چه خبرا؟؟؟
سلام
وبلگ جالبی داری با متنهای قشنگ برات آرزوی موفقیت دارم
نازنین ایراندخت گرانقدر با عاشقانه ترین درودها به فرگاه شما
ایران ما همی جایش زیباست افسوس که اکنون..پلیدی همه جا را درنوردیده است..زشتی..سیاهی ..ناراستی وپلشنی.
نازنین جانم دل نوشته ات زیباست همچو قلبت مرامت.چهره ات
تویک ازهزاران فرزند مهرافشان خاک گرانسنگی..به امید اینکه
درموسم آزادی درراه شما رادررده آفرینش گران هنری بزرگ ببینیم....دستت پربار..لبت پرخنده..مهرت سرشارباد....
نازنین گرانقدردرود برتو وهدیه های دل انگیزبهاری تو..سفرنامه ات بسیاردلنشین بود وخرسند شدم برایت روزهای بسیار خوشتر آرزو می کنم..تندرست وشادکام باشی.
سلام نازنین عزیزم...خوبی ؟... ای ول یاد عید خودمون افتادم که همه با هم راهی شمال شدیم...ولی به جای ۴ تا ماشین ۱۰ تا ماشین بودیم.......سال خوبی داشته باشی...موفق باشی...
نازنین عزیزم سلام...وتشکرازاینکه به کلبه من آمدی..نوشتی که برخی وقتها هوای لانه ای آفتابی نیست وبوی نم میدهد!
عزیزم مگر هوا همیشه یک رنگ است؟ خوب هوای دل من هم همین طور گاهی دلگیروتیره وتار است..ازتظرت ممنون تندرست باشی..
سلام به دوست جدید خودم . از آشنائیت خوشحالم .
چه مسافرت طولانی داشتی ها !!!! راستی تو همون روزها هم من فیروزکوه بودم ٬ برای ی امر خیر اومده بودیم البته برای پسر عمه ام نه خودم . رودهن هم که دیگه آشناست چون خانه همون پسر عمه ام است کهرفته بودیم براش خواستگاری .
سفر همین طوری اش هم قشنگه اما وقتی با چند تا خارجکی هم آشنا بشی ٬ نور علی نور میشه . من هم چند بار با خارجیها حرف زدم البته همشون از کشور دوست یعنی پاکستان بودند . چیه !! مگه اونها آدن نیستند ٬ هر چی باشند برای ما خارجی هاستند . مگه نه !!!
آپدیت شد . باز هم بیا پیش من .
پس حسابی خوش گذروندی حالا می خواستی جای ما رو هم خالی میکردی به هر حال موفق باشی
سلام خوبی؟؟؟؟؟؟؟ خوب رسیدن بخیر .......اینو که نوشتی یاد دوران دبستان افتادم که بعد از تعطیلات عید موضوع انشا تا ۱ ماه میشد ...خاطرات تعطیلات عید...هههههه اما خوب من هیچوقت همچین انشایی ننوشتم و بهانه ام این بود که ما امسال مسافرت نرفتیم....نمیدونم چند سال ساعتهای انشا همین بهونه رو اوردم ...اما خوب...بااینکه هرسالم مسافرت میرفتیم...اما باز همین بهونه رو میاوردم چون خندیدن به بچه هایی که با اب و تاب و پیاز داغ میخواستن به رخ هم بکشن که کجاها رفتن برام لذت بخشتر بود...اینم ازین...این علی کیه؟؟؟
جای جواب دادن بهش یه لیوان اب قند درست میکردی میدادی بهش....بچه نفس بند اومد ههههه..................بعد یه چیز دیگه بود که من نفهمیدم......مگه چای خونه سنتی میز داره؟؟؟؟؟؟؟؟ که اونا اومدن دور میزتون؟؟؟؟؟ چه بد سلیقه تو چای خونه اونم سنتیش تخت میزارن نه میز .....
سلام نازنین...چه خاطرات قشنگی...مشخصه که خیلی خوش گذشته بهتون...خوب جای منم یه دمپائی میذاشتی بد نبود......اشالله سال خوبی داشته باشی و تو این سال جدید یه هر آرزوئی که داری برسی.....موفق باشی..بابای......
salam . omedvaram hameshe khoob va khoosh va gereftareh shadi bashin . weblogetoon nesbat be webloge man khaeli bahaltare yani good hast . afarin . rasti hatman yak sare ham be webloge man bezanin khoshhall mesham . taranehaeeah khodam dakhelishe . taze sakhtamesh . hatman age oomaden nazaram beden . bye
به من نزدیک بودی
به اندازهئ یک نفس
یک صدا
یک دهن آواز
و من نمی دانستم...
حالا آوازها را گلچین می کنم
وسازم را به آواز مجنون ترین پرنده
کوک میکنم.
وشب، به دنبال آن آواز
رویاهایم را ورق می زنم
وباز، با همان پرنده
همان آواز.
**********************
سلام!
یه مشکلی واسه وبلاگ قبلیم پیش اومد... ):
خیلی خوشحالم که دوباره پیدات کردم!
دیگه پیشم نمیای؟!
سلام....
خیلی شعر قشنگی بود راستی از اون سایت دیدن کردین یا نه ؟من منتظر اشعار بعدی شما هستم با تشکر....
سلام نازنین جان٬ خوش به حالت که سالت رو حوب شروع کردی٬ مسافرتم که حسابی بهت خوش گذشته٬ مشهد ما هم که اومدی٬ حتما زیارتم رفتی٬ امیدوارم که منم دعا کرده باشی...
شاد باشی٬ منم آپدیت کردم...
بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com
خوش گذشته آره
ایشالله همیشه خوش باشی
سوغاتی من کوشش؟(;
سلام عزیز...
راستیتش ما بلد نیستیم مثل شما شعر بگیم اما الان یک بیت شعر یادم اومد راستی آدرس سایتم میدم برو ببین با تشکر
http://www.iranejavid3.web1000.com/regim.htm
راستی نمیدونم اهل چت هستی یا نه اگر هستی و دوست داشتی به اد من aidin.3721 یک off بزار فدای تو
بودیم و کسب پاس نمی داشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
salam . az enke sar zaden mamnoonam . baratoon arezooeah movafagheat ro daram .bazam beaen
همیشه در آخرین لحظه آنگاه که هیچ منتظرش نیستیم
و آنگاه که در اوج ناامیدی ها از آخرین ضربه ای
که باید بر در هست بکوبیم تا باز شود ناگهان
از حرکت باز می مانیم خسته و افسرده نیمه جان
و ناتوان و عرق ریزان به گوشه ای می نشینیم.
اما من تو را خواهم گفت در هستی
با تمام وجود منتظر آخرین ضربه تو بود
تا لولای سیاه و زنگ زده اش را به سوی
تو بچرخاند و تو را به باغ خوشبختی راه دهد.
باور کن تنها راه باز شدن در همان ضربه نهایی بود که تو از آن باز ماندی.
ای کاش در لحظه آخر یک بار هم به صدای من حقیقی ات گوش می سپردی.
به نام دهنده دلها/ نازنین جان سلام سفر خیلی جالبی داشتی عزیزم ....مخصوصا دریای شمال که بودی.....انشالله که در سال جدید سفر هایی که آرزو داری بری.......ممنون به من سر زدی.....شاد و بهاری باشی
سلام نازنینم
خوشحالم که سال نو را به خوبی شروع کردی امید که به زیبایی به پایان ببری و به هر چه که آرزویش را کرده ای برسی
باز هم به کویر سر بزن خوشحال میشم
یاحق
ممنون از لطف و طراوتت...
بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com
برای اینکه دوستت دارم میتونی بری برای اینکه دوستت دارم سکوت می کنم برای این که دوستت دارم چشم می بندم به دروغ برای اینکهدوستت دارم نگه می دارم زیبایی ها را برای اینکه دوستت دارم تو ازادی
به نام خالق یاسها
زیبا بود
سال نو مبارک
دوست گرامی درود..لطفا هرهنگام بروزشدید جهت آگاهی سایر دوستان درآدرس بالا یادداشت بگذارید....ممنون
سلام عزیزم خوب هستین؟ چر سوتین نبستین؟
نیستی؟ دیگه به بلاگ من سر نمیزنی؟
بد پذیایی شدی که دیگه نمیای؟
آهاااااااااااااای بی وفا.... دیگه د.سم نداری؟
ما چون دو دریچه رو به روی هم
اگاه ز هر به گو مگوی هم
هروز سلام و پرسش و خنده
هروز قرار روز اینده
اینک دل من شکسته و خسته است
زیرا یکی از دریچها بسته است
نه مهر فزون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هر چه کرد
او کرد
سلامی به یاران
پیغام دلنواز از تو آمد به سوی ما
بوسیدمش به دیده گریان نهادمش
از ترس آنکه سیل سرشکم بشویدش
از دیده برگرفتم و بر جان نهادمش