سلام دوستای گلم : ببخشین تواین چند ماه که نتونستم بنویسم راستش می خواستم در این وبلاگمو تخته کنم اما انقد که خجالتم دادین با ایمیلاتو نظراتتون نتونستم نیام من اومدم بازم ولی با یه دنیا گفتنیها وخستگیهام از کجاش شروع کنم .من از زندگی خسته م،نمی تونم به خودم دروغ بگم. رسیدم به جایی که نباید می رسیدم،به جایی که فکرشو نمی کردم، من الگو ،من قوی ،من خنده رو، من مهربون ،من دوست داشتنی و محبوب، من خانوم و عاقل ،من... .....
هنوز هم می کوشم اوج نفرتم را از آنچه تو مردانگی اش می نامی فریاد زنم حماقتهای غیرقابل تصورت و تصورات احمقانه ات هنوز هم از خوی وحشیانه ات در عجبم !!! همیشه احمقانه ترین حرفها مال تو بوده اند می دانی ؟ دلم برایت می سوزد،دلم برای آن بلاهت مردانه ات می سوزد دلم برای انسانیتت می سوزد که زیر خروارها تاریکی و جهالت زنده بگور شده است دلم برای آن چشمهای هرزه بدبخت می سوزد ،دلم برای روح سیاهت می سوزد دلم برای آن کله پوک بی مغزت می سوزد اصلآ دلم برای خودم هم میسوزد که در میان بی نهایت آدم ،آه ببخشید( . .) مثل تویی زندگی میکنم. بمیر.... ولی خوب می دانم، هنوز هم می شود در انتظار کسانیکه اندیشه هاشان ممکن است این (. .) آباد را قابل تحملتر کند لحظه شماری کرد.....
نازنین
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 ساعت 12:01 ب.ظ
نازنین گرامی با درودفراوان...................................... تورامن خنده برلب دوست می دارم..........خود خودم! نبینم نازنین قهرمان راباخشم دوستی باشد!!!!!!! مدتی نبودی اکنون که آمدی سرشاراز عصیانی؟ دلیلش را نمی دانم ولی نازنین یادت باشد درمان تشنج وعدم آرامش تنها پناه بردن به طبیعت است...به گل زاربرو....نه درکناریک غنچه بنشین و به آن با نگاه ژرف نگاه کن...با اوحرف بزن درددل کن نوازشش بنما.....شب که ازراه رسید به تماشای ستاره ها واگرنبود...نقاشی ابرها در آسمان بنگر ازخودت بیرون شو آنچنان که گوئی تنها توهستی و آرامش و طبیعت دلکش ودل انگیز...........آنگاه فکرکن دردنیای دیگری هستی...چشمهایت را ببند و تصورکن دوباره بدنیا آمده ای اما اینبار با افکار و اندیشه های نو....بادیدی تازه بزندگی نگاه کن تلاش کن همه یادمانهای ناخرسندرا فراموش کرده و خاطرات خوش را در ذهنت مرورکنی ...بخودت هی بزن! من نازنینی دگرم وتازه متولدشده ام...تلاش کن به خانه تکانی فکری دست بزنی...پوسیده ها...بی مصرف ها...آلوده ها..میکربها و باکتریهای بجا مانده را با آب زلال شهامت از گوشه و کنار مغزت بشوی..وبادیدی تازه به زندگی نگاه کن..دید نازنینی تازه زایش یافته و درپی یادگیری الفبائی نو....باخودت درددل کن از خودت انتقاد بنما...وبخودت تلقین کن که نازنین تازه ای شده ای باافکارواندیشه های تازه با برداشت و شناختی نو... من به شما قول میدهم دوباره شکوفه خنده برلبانت خواهد شکفت!! تندرستی شادکامی و آرامش روحی فکری ات را آرزومی کنم .................................................................. دوست داشتم درسرزمینی بدنیا می آمدم که مردمش جزازعشق نمی گویند...جزازعشق نمی نویسند..جزخواب عشق را نمی بینند وجزازغشق نمی میرند...البته هیچ سرزمینی اینگونه نیست...............افسوس!
سلام نازنین جان خوبی ؟ بابا ما نگرانت شدیم !! نه آنلایم میشی نه وبلاگ به روز میکنی بابا شاید ندونی اما هم خودت هم وبلاگت برای ما خیلی مهمه اما بی معرفت بخواستی این کار رو بکنی نباید یه سری به وبلاگ ما بزنی ؟!! به هر حال خوشحالم دوباره اومدی .. یه سری هم به من بزن ... منتظرم . آرزومند آرزوهایت نوید || پسر جنوب ||
خوشحالم که خوب میدنین ... و خوشحالتر که مقاومت و استوار ایستادین در برابر هر اون چیزی که میتونه خوشایند نباشه این یعنی حضور این یعنی بودن این یعنی زندگی
سلام مهربون خوشحالم که دوباره نازنین دیار بلاگ اسکای برگشته. و خوشحالتز از اینکه خودت به تواناییهای وجودت آگاهی. به عاقل بودن. خانوم بودن ٬ دوست داشتنی بودن و ... پس دوباره از لحظه ها وسعتی بیافرین خوب من. فقط اینبار با ذکاوتی بیش از پیش . و مطمئن باش که اون چیزی که میدونی در موردش به باور خواهی رسید نازنینم دوستت دارم پاینده باشی و سرفراز
سلام ... خوبی دوست خوب ... خیلی خوشحالم که دوباره تو عزیز رو در وب میبینم .... بی معرفت نمیگی دل دوستات برات تنگ میشه ... زود به زود بیای ... تعطیلی که معنی نداره ... یعنی چی ؟؟!!؟؟آخه حیف نیس وب به این خوبی بخواد تعطیل شه ... منتظر ادامه نوشته های قشنگت هستیم
علی تو
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 ساعت 11:15 ق.ظ
سلام نازنین نازنینان :
گاهی اوقات دل انسان نیاز به آرامشی دارد که این آرامش جز در جوار محبوب میسر نمی شود . از محبوب می توان تعبیرات مختلفی داشت : محبوب یعنی یک همدم یک همراه یک همزبان، شخصیتی که دوستش داشته باشی به او عشق بورزی و او نیز ترا دوست بدارد. محبوب می تواند یک دوست باشد یکی از دوستان صمیمی یا شخصی از جنس مخالف . همدم کسیست که در غم ها و گرفتاری ها بتوان بعد از خدا به او پناه برد و در همه ی لحظات او را در کنار خود احساس کرد. همراه کسیست که در تمام مراحل زندگی قدم به قدم و سایه به سایه در کنار تو گام بردارد . و اما همزبان ... منظور از همزبان کیست؟ مطمئنا او کسی نیست که فقط با زبان مادری تو آشنایی داشته باشد. همزبان کسیست که با زبان دل تو آشنا باشد حرف دلت را بفهمد و درک کند و تو بتوانی براحتی و بدون دغدغه ی خاطر با او سخن بگویی و پرده از رمز و راز زندگی خود در برابر او برداری، سفره ی دلت را در مقابل او بگسترانی و بتوانی به او اعتماد کنی. و من از تو ای محبوب عزیزم خواهان آنم که با من اینگونه باشی
واقعآ دل تنگ توام..... تو آن جایی و من این جا در این فکر
که تا چه حد دوستت دارم
در این فکر
که تاچه حد برایم باارزشی
در این فکر
که تا چه حد دلتنگ توام
واقعآ دل تنگ توام
دوستان زیادی دارم ولی تو چیز دیگری هستی
شبها به آسمان نگاه میکنم وچشمان ترا جستجو میکنم با خود میگویم چه میکنی؟
آیا تو هم داری به آسمان نگاه میکنی؟آیا مرا دوست داری؟.................................
واقعآ دل تنگ توام و میخواهم این را بدانی
مهم نیست به کجا میروم و که را میبینم یا چه میکنم...
سلام نازنین خانم . خوشحالم از اینکه از تصمیم تون صرف نظر کردید . در بدترین اوقات و ناامیدکننده ترین لحظات هم می توان نگاهی به دور دست داشت و خوش بین بود چون هر آنچه ما می بینیم همه چیز نیست . بعد از مدتها آپدیت کردم . منتظرم .
سلام
به به ... رسیدن به خیر!!!!! خوش اومدی
وآپ کردن پدیده ای است عجیب که دراین وبلاگ هر چند قرن
اتفاق می افتد.....
گفتی برو,گفتم به چشم,این بود کلام آخرین
گفتی خدا حافظ تو گفتم همین گفتی همین
گریه نکردم پیش تو با اینکه پر پر می زدم
با خون دل از پیش تو رفتم و باز نیو مدم
بازی عشق تو رو جانانه باختم
مثل بازنده خوب مردانه باختم
همه ثروت من تحفه درویش
نفسم بود که به تو شاهانه باختم
لبخند آخرین من دروغ معصومانه بود
برای پنهان کردن داغ دل دیوانه بود
من مات مات از بازی شطرنج عشق می امدم
شاه مهره دل رفته بود من لاف بردن می زدم
قلعه دل اسب غرور لشکر تارو مار عشق
نازم به ناز رخ تو,این همه یادگار عشق
گفتم ببر هر چی که هست
رقیب جنگ چیره دست
گفتی تو مغروری هنوز
با فتح این همه شکست
من آن کودک...من آن کودک رنجیده از دنیا
دیرینه قرنیست دست و پا میزند اما....
نازنین گرامی با درودفراوان......................................
تورامن خنده برلب دوست می دارم..........خود خودم!
نبینم نازنین قهرمان راباخشم دوستی باشد!!!!!!!
مدتی نبودی اکنون که آمدی سرشاراز عصیانی؟
دلیلش را نمی دانم ولی نازنین یادت باشد درمان تشنج وعدم آرامش تنها پناه بردن به طبیعت است...به گل زاربرو....نه درکناریک غنچه بنشین و به آن با نگاه ژرف نگاه کن...با اوحرف بزن درددل کن نوازشش بنما.....شب که ازراه رسید به تماشای ستاره ها واگرنبود...نقاشی ابرها در آسمان بنگر
ازخودت بیرون شو آنچنان که گوئی تنها توهستی و آرامش و طبیعت دلکش ودل انگیز...........آنگاه فکرکن دردنیای دیگری هستی...چشمهایت را ببند و تصورکن دوباره بدنیا آمده ای اما اینبار با افکار و اندیشه های نو....بادیدی تازه بزندگی نگاه کن تلاش کن همه یادمانهای ناخرسندرا فراموش کرده و خاطرات خوش را در ذهنت مرورکنی ...بخودت هی بزن! من نازنینی دگرم وتازه متولدشده ام...تلاش کن به خانه تکانی فکری دست بزنی...پوسیده ها...بی مصرف ها...آلوده ها..میکربها و باکتریهای بجا مانده را با آب زلال شهامت از گوشه و کنار مغزت بشوی..وبادیدی تازه به زندگی نگاه کن..دید نازنینی تازه زایش یافته و درپی یادگیری الفبائی نو....باخودت درددل کن از خودت انتقاد بنما...وبخودت تلقین کن که نازنین تازه ای شده ای باافکارواندیشه های تازه با برداشت و شناختی نو... من به شما قول میدهم دوباره شکوفه خنده برلبانت خواهد شکفت!!
تندرستی شادکامی و آرامش روحی فکری ات را آرزومی کنم
..................................................................
دوست داشتم درسرزمینی بدنیا می آمدم که مردمش جزازعشق نمی گویند...جزازعشق نمی نویسند..جزخواب عشق را نمی بینند وجزازغشق نمی میرند...البته هیچ سرزمینی اینگونه نیست...............افسوس!
سلام نازنین جان خوبی ؟ بابا ما نگرانت شدیم !! نه آنلایم میشی نه وبلاگ به روز میکنی بابا شاید ندونی اما هم خودت هم وبلاگت برای ما خیلی مهمه اما بی معرفت بخواستی این کار رو بکنی نباید یه سری به وبلاگ ما بزنی ؟!! به هر حال خوشحالم دوباره اومدی .. یه سری هم به من بزن ... منتظرم .
آرزومند آرزوهایت نوید || پسر جنوب ||
سلام...معلومه دلت پره...اخ که دلم داره می ترکه از بس حرف توشه
اگه ادم بود و میفهمید که با تو چنین نمیکرد پس چرا طوری مینویسی که انگار مخاطبت اوست ؟
نوشته ترا من میخوانم و دیگرانی همچون من ....
سلام عزیزم. میتونید لطف کنید و اینهمه خودتونو تحویل نگیرید و اینهمه نوشابه برای خودتون باز نکنید!!
سلام نازی جون
خدا نکنه تختش کنی
ادامه بده
راستی
من رفتم تو بلاگفا
بیا دنبالم
قربونت
سنقر
خوشحالم که خوب میدنین ...
و خوشحالتر که مقاومت و استوار ایستادین در برابر هر اون چیزی که میتونه خوشایند نباشه
این یعنی حضور
این یعنی بودن
این یعنی زندگی
در پناه معبد عشق
سلام مهربون
خوشحالم که دوباره نازنین دیار بلاگ اسکای برگشته.
و خوشحالتز از اینکه خودت به تواناییهای وجودت آگاهی. به عاقل بودن. خانوم بودن ٬ دوست داشتنی بودن و ...
پس دوباره از لحظه ها وسعتی بیافرین خوب من. فقط اینبار با ذکاوتی بیش از پیش . و مطمئن باش که اون چیزی که میدونی در موردش به باور خواهی رسید نازنینم
دوستت دارم
پاینده باشی و سرفراز
سلام نازنین جونم وبلاگ خوبی داری ولی گلم دنیا محل گذره می گذره خودتو نارحت نکن
سلام
مواظب خودت باش.
سلام ... خوبی دوست خوب ... خیلی خوشحالم که دوباره تو عزیز رو در وب میبینم .... بی معرفت نمیگی دل دوستات برات تنگ میشه ... زود به زود بیای ... تعطیلی که معنی نداره ... یعنی چی ؟؟!!؟؟آخه حیف نیس وب به این خوبی بخواد تعطیل شه ... منتظر ادامه نوشته های قشنگت هستیم
سلام نازنین نازنینان :
گاهی اوقات دل انسان نیاز به آرامشی دارد که این آرامش جز در جوار محبوب میسر نمی شود .
از محبوب می توان تعبیرات مختلفی داشت :
محبوب یعنی یک همدم یک همراه یک همزبان،
شخصیتی که دوستش داشته باشی به او عشق بورزی و او نیز ترا دوست بدارد.
محبوب می تواند یک دوست باشد یکی از دوستان صمیمی یا شخصی از جنس مخالف .
همدم کسیست که در غم ها و گرفتاری ها بتوان بعد از خدا به او پناه برد و در همه ی لحظات او را در کنار خود احساس کرد.
همراه کسیست که در تمام مراحل زندگی قدم به قدم و سایه به سایه در کنار تو گام بردارد .
و اما همزبان ...
منظور از همزبان کیست؟ مطمئنا او کسی نیست که فقط با زبان مادری تو آشنایی داشته باشد.
همزبان کسیست که با زبان دل تو آشنا باشد حرف دلت را بفهمد و درک کند و تو بتوانی براحتی و بدون دغدغه ی خاطر با او سخن بگویی و پرده از رمز و راز زندگی خود در برابر او برداری، سفره ی دلت را در مقابل او بگسترانی و بتوانی به او اعتماد کنی.
و من از تو ای محبوب عزیزم خواهان آنم که با من اینگونه باشی
واقعآ دل تنگ توام.....
تو آن جایی
و من این جا
در این فکر
که تا چه حد دوستت دارم
در این فکر
که تاچه حد برایم باارزشی
در این فکر
که تا چه حد دلتنگ توام
واقعآ دل تنگ توام
دوستان زیادی دارم ولی تو چیز دیگری هستی
شبها به آسمان نگاه میکنم وچشمان ترا جستجو میکنم با خود میگویم چه میکنی؟
آیا تو هم داری به آسمان نگاه میکنی؟آیا مرا دوست داری؟.................................
واقعآ دل تنگ توام و میخواهم این را بدانی
مهم نیست به کجا میروم و که را میبینم یا چه میکنم...
ولی این را بدون
دوستی ای چنین ژرف که در وجود تو
یافته ام را در دیگری نخواهم یافت
(((دوستت دارم،دوستت دارم و باز هم دوستت دارم)))
هر دیداری با سلام آغاز می شود سلام یهنی مهربان بود و آ~سمانی فکر کرد....
موفق باشی
سلام دوست عزیز...از آشنایی با شما خوشحال شدم....وبلاگ زیبایی دارین...خوشحال میشم اگه سری هم به من بزنین...یا حق
سلام به آشيانه ما هم سری بزنيد
سلام
عیدت مبارک ....... کم پیدایی ....... دلمون برات تنگ شده ....... یه خبری ؛ چیزی آخه ........
تجربه ثابت کرده کسانی که زود عاشق میشن خیلی زود هم تنفر پیدا می کنن.
گلی مثل تو رو باید چه کرد................؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام دوست عزیز
وبلاگ بی نهایت زیبایی داری
با تبادل لینک موافق هستی؟//
شاد و خرم باشید
سلام نازنین خانم . خوشحالم از اینکه از تصمیم تون صرف نظر کردید . در بدترین اوقات و ناامیدکننده ترین لحظات هم می توان نگاهی به دور دست داشت و خوش بین بود چون هر آنچه ما می بینیم همه چیز نیست .
بعد از مدتها آپدیت کردم . منتظرم .
آپدیت شد. دفعه پیش که نیومدی حداقل این بار بیا پیش ما .