انتظار

سلامی به تو از یک سرگردان به امید آن که سلام مرا که از فرسنگها و از اعماق قلبم بر می خیزد با آغوش باز پذیرا باشی..ای مهربانم هر گاه در گوشه خلوتی گم شدی و در آن تنها ئی محض و بی انتها پرنده ای کوچک را دیدی که سرگردان به مقصد بال می زند و ملتمسانه به تو نگاه می کند... وقتی دلت گرفت و و قطره ای اشک از گونه ات سرازیر شد و هر گاه بلور شکسته ای را دیدی که نمی درخشد به خاطر بیاور که در این شهر و در این اتاق خاموش یک نفر فریاد می زند که منتظرت خواهد ماند... روزها سپری می شوند و صفحه ی زندگی من هنوز ساکت و ثابت باقی مانده است و هیچ تحولی در آن بوجود نیامده است..ای یار بیا و این تحول را تو در این صفحه بوجود آور ...پس این روزها را می گذرانم تا تو بیایی و روزگار با تو بودن را مانند بهار سپری کنیم ...آری دوستت دارم به اندازه ی ماه و خورشید... و به اندازه ی تمام کهکشانها می ستایم.. مهربانم:با تو بودن را می خواهم و برای با تو بودن صبر خواهم کرد و به امید آن روز می مانم..
نظرات 3 + ارسال نظر
مینا دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 08:31 ق.ظ

سلام :
عزیزم :
دیروز حال ندار بودی بهتر شدی خیلی دلواپست شدم دیگه اونطوری نبینمت

ساهیک پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 05:07 ب.ظ http://www.tagashgar.blogsky.com

عزیزم..وبلاگت زیبا قلمت شیوا و خودت هم مهربان و خوش چهره..با لبخند...

اشکمهر یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 03:49 ب.ظ http://ashkmehr.blogsky.com

سلام ٬ امیدئارم خوب باشید ٬ وب خیلی قشنگه .....ممنون که به وب من اومدین ٬ اگه دوست داشتی میزنم وبتون را در وبم ٬ در پناه اسمان ٬ خداحافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد