قطره ای شبنم بر قلبی خزان زده ......

ای مهربانم! اولین روز آشنائی را که مهر سکوت دلم را شکستی به خاطر دارم...با دستانی به رنگ امید برایم محبت را به ارمغان آوردی و من به نیت دوستی آسمانی تو وضوی آرزو ساختم و سجاده ی امیدم را بر صفا و صمیمیت تو پهن کردم ... آن روز تو قاب رنگ پریده ی چشمانم را از انتظاری که بر آن نقش بسته بود پاک کردی و طرح زندگی بر آن جای دادی و حال من سرمست از داشتن بزرگترین گنجینه ی دنیا هستم و ان گوهر نایاب صداقت توست....خدا گواه است که تنها به امید توزنده ام به امید داشتن وزندگی کردن باتوپس نفسهایم ارزشمند است
نظرات 3 + ارسال نظر
ساهیک پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 05:05 ب.ظ http://www.tabar.blogsky.com

از سکوت ماست که قداره بندان این چنین سرکش شده اند

فرناز یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:32 ب.ظ

سلام لطفا هر وقت خواستی به من چیزی بگی خودت مستقیما بگو ............ شهروز را نفرست که خوشم نمیاد

اشکمهر پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 06:36 ب.ظ http://ashkmehr.blogsky.com

salam , omidvaram khob abhsin , kheili web zibaiee darin , mamnoon ke be manam sar zadin thanx . dar panahe aseman bye bye honey

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد