صدای هق هق گریم می اومد
بعد دو سه ساعت، دیگه اروم اشک می ریختم
تا دیر وقت خوابم نبرد
خدا هم بود ...
صبح که بیدار شدم باد صورتم و ناز می کرد
انگار که می خواست جای خالیشو پر کنه.
همه چیز فرو می ریزد
تا دوباره ساخته شود
چه روزگارانیست!
حتی آنچه دوباره باید ساخت
پیشتر فرو ریخته است.
من ماندم
و تو گذشتی.
برای گذشتن از اینهمه
باید بی گذشت بود.
تو بودی.
حال تمام اینها گذشته
و من درد این گذشتن بی گذشت را
به گذشته هامی سپارم.