دستهای تو


صدای هق هق گریم می اومد 

بعد دو سه ساعت، دیگه اروم اشک می ریختم

تا دیر وقت خوابم نبرد

خدا هم بود ...

صبح که بیدار شدم باد صورتم و ناز می کرد

انگار که می خواست جای خالیشو پر کنه.

همه چیز فرو می ریزد

تا دوباره ساخته شود

چه روزگارانیست!

حتی آنچه دوباره باید ساخت

پیشتر فرو ریخته است.



  من ماندم

                      و تو گذشتی.

           برای گذشتن از اینهمه

           باید بی گذشت بود.

                            تو بودی.

 

           حال تمام اینها گذشته

           و من درد این گذشتن بی گذشت را

                                                  به گذشته هامی سپارم.

        

خراب دل

...آسمان حال مرا می فهمد آن هنگام که نگاه از آن بر می گیری و به دیگر جا می دوزی ... زمین حال مرا می فهمد آن لحظه که پای از آن برمی داری و با پله های نیاز به افلاک می رسی ... گهای سرخ باغجه کوچک حیاط نیز حال مرا می فهمند وقتی دست نوازش گرت را از آنها دریغ می کنی... ... حتی ... حتی گنجشکهای کوچک روی درخت دم پنجره نیز حال مرا می فهمند آن دم که بی مهری می کنی و پنجره بر آواز آنان می بندی ... اینها عجیب نیست ، نخند ... تنها یک چیز در این میان عجیب است ، تو چرا حال مرا نمی فهمی ؟ دوستت دارم غائب همیشه حاظر

هجران

سلام دوستان از امروز می خوام براتون بنویسم انقد که خودم دیگه ببروم یه راه تازه به هم رسیدن و عاشقونه گفتن پیدا کردم راهی که مثل یه پل منو تو قلباتون جا بده همراهم باشین آخه دیگه به هیچ کس جز شماها نمی خوام فکر کنم پس باید دلیل خوبی باشه برای همراهی کردنم همیشه که نباید دست گرم ونگاه دلربا باشه می تونه یه مطلب باشه دوستتون دارم دارم از تو می نویسم که نگی دوستت ندارم از تو که با صدات با حرفات زیرورو شد روزگارم دارم، از تو می نویسم دارم ازتو مینویسم دارم ازتو مینویسم موقع نوشتنا وقت اسم گذاشتنا کسی رو جز تو نداشتم اسمی جز تو نمیذاشتم من تموم قصه هام قصه توست اگه غمگینه اون از غصه توست اون از غصه توست هر چی شعر عاشقونست من برای تونوشتم تو جهنم سوختم اما مینوشتم تو بهشتم اگه عاشقونه گفتم عشق تو باعث شه اگه مردم توبدون چه کسی وارثه شه